یهــ ــــ شیـر پشتمهــــ ــ
من فرق دارم ...
-)تو جمع باید پیش من بشینی ...!
-)همکارمه ،همکلاسیمه ، دوست پسر دوستمه ، داداشیمه ،
رانندمه ، سگمه ، از اینا نداریم ، تو فقط منو میشناسی ...
-)تصادفی ببینم کسی مزاحمت شده جلو چشمات تیکه پارش
میکنم ، ولی رسیدیم خونه با توام کار دارم ...
-)نمیخواد وقتی قرار داریم خودتو واسم بزک بوزک کنی،موقعی
که انتخابت میکردم کور نبودم دیدم خوشگلی ...
-)مسئولیت مالی زندگی به عهده منه ، شما کارتو واسه تفریح خودت برو
پولشم ببر بریز تو جوب من پیگیری نمیکنم ...
-)گوشیت پسوورد داره ؟ هررررری به درد من نمیخوری ...
-)ما حریم شخصی نداریم ، من از همه چیت باخبرم ...
-)وقتی میگم با فلان دوستت نگرد بار دوم نمیشنوی ،
میری با همون دوستت منم فراموش میکنی ...
-)ساپورت بپوشی عین بند کفش گره ت میزنم بهم ...
-)دوستم خوشمزه بازی واست در اورد نمیخندی ...
-)سخته بامن بودن نه ؟ عوضش تو منطقه ی من آزادانه بچرخ
خوشحال باش زندگی کن هیچ کفتاری سمتت نمیاد ...
یه شیر پشتته ...
نظرات شما عزیزان:
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند …
باز هم دل تو بارانیست …
خیس تراز دریا خراب تر از امواج .
یک طرف؛
تو
یک طرف..
خیالت راحت باشد،
من
طرف تو را
به مردم این شهر نمیدهم...
کِـهــ جَـوآبـِــ هـَمهــ نـِگرآنیـــآ و دلتنگیاتـــْـ
مـیشهــ یـهــ جُـملهــ
کـهــ (میكــوبـنـ ) تــو صورتــِـتـــ
"بـِهـِمـْــ گـیـر نــــ×ـــده، حـوصـِلـهـــ نـدآرَمـــ"
.... مَــن پــــــــآ نِمیدَمـ....
...وا نِمــــیدَمــ....
...مِث تـــُ بِـ گــ!!!ـــآ نِمیرَمــ...
...تــــآ وَقتــی خــدآ پُشتَمِ ...
...بــــآ هــر سَگــی رآه نِمیرَمــ....
ڪـﮧ متـأسفـانـﮧ
همـﮧ با افتخار رבش مـےڪنـטּ : |
واس من خیالی نـی تو رو لَجَن گرفتـــه
نه از روی نیاز...
نه از روی اجبار...
نه از روی تنهایی...
فقط برای اینکه ارزش دوست داشتن را دارد
نفرینش نمی کنم همین که
دیگر کسی او را به اندازه من دوست ندارد برایش کافیست
.gif)
گذشتی از رو گریه هام
لعنت به لحظه هایی که
تو همه چی بودی برام
و من میخواهم حبس ابد باشم در این زندان بی کسی
حالم خیلی خوب است ، لبخند هم در برنامه زندگی ام است …
دلم حال و هوای تو روا پیدا کرده
حال و هوای بوییدن عطر دل انگیز وجودت
حال و هوای بوسه زدم بر سجده گاهت
تنها دلخوشی من همین تفکرات خیالی است
حیف که به حقیقت نمی پیوندد
آرزوی خوشبختی برایت میکنم....!
دلتنگی یعنی اینکه
بشینی به خاطراتت باهاش فک کنی
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت
ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی
شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند !!!
آنقدر که در مجاورتِ دریا هـــم
سراب مے بینم !
اگر نباشے ،
همیشه این َ م . . . !
هیچ چیز، مثلِ بازیِ قشنگِ ما عجیب نیست
بازی ای که ساده است و سخت،
مثلِ بازیِ بهار با درخت
با خدا طرف شدن کارِ مشکلی ست،
زندگی
بازیِ خدا و یک عروسکِ گِلی ست!
پشت سرت کاسه ای آب ریختمو راهیت کردم…
تا با دل خوش بروی
اما ندانستی:
کاسه را با اشک های دیشبم پر کرده بودم…
گفت: هر وقت که عزیزی یادم کند
پس خدایا آنکه صادقانه مرا یاد می کند
عاشقانه نگاهش کن.
خاطره...خاطرست میمونه و دهنتو سرویس میــکنه
.gif)
.gif)
.gif)
دل بستن به دلت
بیشتر به دلم میچسبد . . .
بیشمار افتادن و برخاستن !
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد!
” تو ” را که می آفرید
حواسش پرت آرزوهای “من” بود
شدی همان آرزوی من . . .
"آپـــــــــــــــم.."
دلنوشته هایم همان معنا را دارند ..
آپ شاید کمی خنده دار باشد ..
.gif)
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
آنـــقدر کــهنه
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت
خیالی نیست تو هم بنویس و برو...
همـہ بـہ هم פֿـيانت ميكننـב
و بعـב בاב ميزننـב كه:
تنهاييم...!!!
هر بار که به من نزديک مي شوي ،
باور مي کنم هنوز مي شود زندگي را دوست داشت . . .
از من فاصله بگير !
خسته ام از اميدهاي کوتاه . . .

حسـرت دیـدن چشـمات تـوے دلـواپـسے شـب،"دل مـــــن تــــــــــنــــــگــــــه عـــــزیــــــزم" تـوے هـر لحـظـه ے امـشـب...
بــا یـــک عــالمــه قنــدیـــل "دلتـــنگــــے" از گـــوشــه هــاے دلـــــم آویــــزان!
آهـاے!
کــافـــے ســت کــمـــے "هــا" کنــــے
کــه "آب" شــــوم!
با هر بـــــوسه که میکاری
گـــونه هایم گـــل میدهــــــد
وقتی که در شعرهایم بالت دادم..
حالا رنگ آسمان های دیگر را به رخم میکشی...
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه ،همان لبخند است
که ز لبهای همه دور شده ست
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
.
پررنگ نوشته بودمت....
به سختی پاک میشوی
ولی
پاکت میکنم!!!
شڪ نڪن خسته است . . .
چوטּ دآره بآ یڪے دیگه چهآر نعل مـے تآزه......
تنهآے تنهــــــــآ
هے آهَنگ گوش بـבے فِکر کُنے هَمـہ چیو بزیزے تو خُوבت
تا مَرز اِنفجار برسـی
اونوقت בر اُتاق باز کـنے
با هَموטּ لَبخنـב مَسخره ے هَمیشگے وانِموב کُنے هَمـہ چے خُوبــہ
بـعـضِـــــــی " آه " هــا را
... هـر چـــقدر هــم کــه از تـــه دل بکشـــی
.. بــــاز هـــم ســــینه اتـــــ خالـــــی نمـــی شــــود...
امـــــروز ســـینه ی مـــن پــــر اسـت از آن " آه " هـــا...
زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم
او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد .... !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...
خـیــالـت راحـت !!....
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...
تنهــــایــی یعـــنی:
ساعـــت هــا ســـَرت را روی میـــز بگـــذاری،
و بیـــن ایـــن همـــه آدمـــ کهــ کنـــارت هســـتند،
کســــی حـــتی نگـــوید: "چه مرگت است؟"
یعنــــی واقعا دوسش داره...
اما... وقتــی یه پسربرای یه دختـــراشک بریزه
یعنی دیگــه هیچ وقت نمیتونه کسیو
مثل اون دوس داشته باشه ...
عشق معمولا برای عقل تره هم خورد نمی کند...
בلـــــــتنگـــــــــِـ....آن "مــــــــیـــــــــم" کــ ـﮧ ....
مـے آیــــــב آخـــَـــــرِ اِســــمَـم وَ....
مــَـن را مـــــے کـــنـــــב مــــــالِ "تــــــــــــــو"!
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟
در حسرتی از بوسه دنبال تو میگردم
در خواب و خیال خود با شوق وصال تو
مجنون و غزل خوانم با رنگ و رخ زردم
غیر از تو کسی دیگر دل را نلرزانده
گر شهوتی هم بوده خنجر به دلم کردم
دور از هوس و شهوت چون منتظرت بودم
از بین همه مردم بیرون شدم و طردم
با بوی دو زلفانت در پاکی آغوشم
شب های پر از غم را با عشق تو طی کردم
ای گل تو بخند زیبا چون فصل بهاران است
شاید شبی از شب ها من پیش تو برگردم
با عشوه ای بی معرفت ما را رها کردی چه زود
من میپرستیدم تو را چون بنده ای دیوانه وار
آتش زدی عشق مرا با یک هوس پایان کار
تو با هوس هایت خوشی من بیقرار بیقرار
از تو برایم مانده است یک دل شکسته یادگار
هرگز نمی بخشم تو را تا آخر این روزگار
از من به تو خواهد رسید نفرین و آه بیشمار
روزی هوس های تو نیز گردابی از غم می شود
با مردنت یک بی وفا از روزگار کم میشود..
غم درونم رخنه کرد تار و پودم را گسست
در سکوت جاده ها لابه لای آه و درد
خنجری از بیکسی بر دل و جانم نشست
دوری هر لحظه اش شد سقوطی مرگبار
سرنوشت با دست خود شیشه عمرم شکست
بعد او بر روی من گرد تنهایی نشست
آئینه از دیدن چهره ام در هم شکست
روزگارانم گذشت هم ردیف بوف کور
روزها در خواب خوش شب همیشه مست مست
از خودم جا مانده ام در پس یک آرزو
شب برای مستی ام طعم لب هایش بس است
در حریم عاشقی مستی از می چاره نیست
چون چشیدم از لبش مستی جام الست
سال نو آمد ولی من هنوز چشم انتظار
آرزوی دیدنش آرزویم بود و هست